حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

بایگانی
آخرین مطالب

هر که را جامه ز عشقی چاک شد

چهارشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۵۲ ق.ظ

روزی ماه روزه از آسمان رسید شراب "یادت باشد"

ذکر حمید مرادی سیاهکالی و بانو

همراه بانو اشک ریختم....

شاکیم از این که این عزیزان(شهید و همسرش) که هر کدامشان هفت هشت ده سالی از من کوچکترند و زندگیشان در دهه نود شروع شده و بنا به سادگی ذاتی و قناعتی که تویش موج می زند هیچ شباهتی به دهه نود ندارد و کلا تو را یاد دهه شصت می اندازد....آره شاکیم که اینها کجا بودند چرا مثل ما درگیر غمهای دوران مدرن نبودند!

تنها فرقش با قصه های سی سال پیش همسران شهدا این بود که اینجا همسر شهید خودش دانشجوی فعال است و یک پایش این اردو است و یک پایش آن یکی همایش

شاکیم از این همه که شلمچه شلمچه می کنند و توی خادمی شهدای سی سال پیش عرق می ریزند

شاکیم از این بهشت لاخوف و لاحزنی که اینها از اول تویش هستند و دعای سر سفره عقدشان آرزوی شهادت است و اولین جایی که با هم می روند قبور است....چطور جرات کرده اند توی دنیای امروزی این چیزها را منتشر کنند و انگ نخورند! انگ افسرده انگ زندگی برای مردن انگ قبر پرست انگ....

انگ نخورده اند شاهدم پنجاه تجدید چاپی که از این کتاب شده

شاهدم اشکهای خودم ...آن هم کی؟ منی که تا فرق سر در گنداب فاضلاب ادبیات اروپا و آمریکا مشغاول تفحص در هنر بوده ام....که بزرگترین فحش و بی حرمتی برایم این است که کتابی را دوست داشته باشم که توی طبقه عامه پسند باشد!

البته که به مثابه کناسی که در بدو ورود به بازار عطر فروشی غش کرد و با نجاست حالش را حا آوردند اولش من همه شان را فرزانه و حمید را و حساسیتها و وسواسهای بیت المالی حمید را  منع می کردم لجم می گرفت....حرص می خوردم...یک چند بر جوانی و کام نیافتگی شهید و این که دلم می خواست بیشتر از مظاهر ونعمات و استعدادهایش استفاده کند و بعد شهید بشود حسرت خوردم

یک چند غرق نئشه ای شدم که هر دو با تمام عشقشان که خوابش را هم توی زندگی ظاهرا سعادتمندانه خودم نمی بینم راضیند به فیض شهادت!

شهادتی که واجب نشده بهشان! جهادی که هزار جهد باید بکنند تا در مسیرش راهشان بدهند

آن هم چه جوانهای زبده ای نه از سیاهی لشگر کم سواد هیچی ندان

اما به هر حال من هم تسلیم شدم

تسلیم عشق این دو نفر

تسلیم دل تنگی های شان

تسلیم عشق به شهادت

دیگر اجازه ندادم دنیا دیدگی و سرد و گرم چشیدگی ام در کوره حوادث روزگار این تردید را بر من روا بدارد که شهید حیف بود جوان بود برای دنیا و برای وطن سرمایه بود که شهادتش تنها راهی برای منافع و مطامع دنیایی عده ای شد و ای دریغ که خونش فردا پس فردا پایمال شود...نه تردید برو خونه تون! معامله با خدا زیباست و تنها اثرش شهید شدن و تمام شدن شهید نیست اثر اصلیش سر برکردن شهید و راه شهید بعد از شهادتش و سر بر کردن او به عنوان یک الگو به عنوان یک تصویر ابدی از سعادت و عشق نادیدنی ای که ماها مدعی هستیم می توانیم به جهان عرضه کنیم!

حالا یک بند دم گرفته ام هر که را جامه ز عشقی چاک شد...

و بعد از راه دور به شهید خوشگل سلام می کنم و ازش می خواهم که دیگر مثل او وهمسرش باشم با تمام اعضای خانواده غرق گل و گلاب عشق 

 ونه توی کله پاچه کناسی

عطر عطر عطر

و نذر

  • سویدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">