حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

بایگانی
آخرین مطالب

آرزوهای بر باد رفته بالزاک

شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۸، ۰۸:۳۴ ق.ظ

قدرتمند بشو و قواعد بازی ای را که در آن وارد می شوی بیاموز تا نه مثل لوسین شوی نه مثل داوید .نه مثل لوسین که او را به مدد ذوق و نبوغش بازی دادند و سوار بال شاعرانگی و زیبایی ظاهری اش کردند و بعد از زور بی چیزی یعنی نداشتن قدرت و بلد نبودن بازی محکم از بلندی پرتابش کردند و خطاهای خودش که دسیسه چینان با نفوذ در آنها او را ناکام میگذاشتند کاری با او کرد که عاقبت در میان خودکشی و خودفروشی مجبور به انتخاب شد.

و نه مثل داوید که با تمام نبوغ علمی و پشتکار و درستکاریش بازی خورد و البته که به نتیجه رساندن حرکتش به حدی با دسیسه های پیچیده همراه شده بود که ذاتا راهی جز تسلیم نداشت. اما از آنجا که داوید  کمتر از لوسین اوج گرفت شرایط خطیر برای او همانا انتخاب بین زندان و قرض و یا از دست دادن حقوق مالکیت کارش بود.

کتاب مطولی بود و بالاخره تمام شد یک ماه شد که این کتاب راا گرفته ام.

کتاب باشکوهی که اگر اسم بالزاک رویش نبود تمامش نمیکردم.ترجمه افتضاح و نثر گندیده بود.

اما مسلما این کتاب من را وارد دنیای واقعیت اقتصاد اجتماع و علم و فناوری کرده است. چه جان کندنی 

چه آرزوهای برباد رفتنی ای.چه زیادند از این دست و چه طرح محشری برای برملا کردن بهترین نمونه از آرزوها و جاه طلبی های از دست رفتنی بالزاک برگزیده بود.

تحلیل گری گفته است که بالزاک در   مرگ نوعی از بورژوازی نشات گرفته از نظام طبقاتی و سلطنتی را به نمایش کشیده! مرگ آرامی که اختراعات! چیزهایی که هنوز اسم تکنولوژی رویش نمی گذارند! می تواند یک شتابدهنده به آن باشد!

آرزوهای برباد رفته کتابی است که در نیمه اول قرن نوزدهم نوشته شده در بحبوحه ای که کشور فرانسه حتی پس از جنگهای خونین بین طرفداران نظام طبقاتی و طرفداران برابری و برادری  هنوز نمی داند انقلابی باشد یا رومانتیک و لقب پرست! 

انتظار یک شاعر خوش ذوق برای شکفتن کتاب شعرش در دامان متلاطم انقلاب، حواله می شود به فرصتی که بازی مقدر کند. جنبش آزادی برادری و برابری ، خیزشی که هم عین آب لازمه ورود به دنیای مدرن است و هم توسط خود آرمانطلب ها ریشخند می شود، بیشتر از امتیازات دوک و کنت و بارون و مارکی  برای خودش امتیاز می خواهد و طبقه درست می کند! این است که بعید نیست حتی بالزاک هم نظام سنتی طبقاتی را به این نوع از آزادیخواهی ترجیح بدهد!

 در رمان او ورودیه داستان ، رمان نویس با قلمی به ظرافت مو چهره خرسها و میمونهای چاپخانه زهوار در رفته سشار را ترسیم می کند. پسر تحصیلکرده از پاریس بر می گردد و اجازه می دهد پدرش چاپخانه را به قیمت خانه خراب کنی با او معامله کند. پسر که با خود عهد کرده هرگز روزنامه ای چاپ نکند و نه طرفدار آزادیخواهی باشد و نه سلطنت تنها از روی نجابت ذاتی و نوعی شاعرانگی اجحاف پدر خسیس و کفتارصفت خود را تحمل می کند.بعدها وقتی داوید این پسر ساده و خوش فکر با آرزوهایش وارد اعماق ماجراهای داستان می شود خواننده چاره ای ندارد جز این که با تمام قلبش موفقیت او را در اختراعی که به سبب آن قیمت کاغذ نصف خواهد شد آرزو کند....و پدر داوید هم هر چه بیشتر به این آرزو بخل می ورزد و نسبت به آن خیانت می کند و زن و بچه داوید در این راه خیلی خون دل می خورند! اما اگر آرزوی بر باد رفته تنها آرزوی مخترع و دانشمندی در صنعتی شدن ابتکارش بود که ما نمونه هایی از آن را شخصا در زندگی های خودمان دیده ایم! کار اگر به دست طرح رمان بالزاک باید قالب گرفته شود اتفاقات گرانقدر تری هم تصویر می شود عشق و سودایی کودکانه بین برادر زن داوید و یک زن از طبقات بالا به رسوایی زودهنگامی می انجامد و آنها را وادار به مهاجرت از شهرستانشان به پاریس می کند ...آرزویی که در اینجای کتاب جولان می گیرد این است که لوسین کتاب شعر و کتاب رمانش را با موفقیت چاپ کند و دم به دم شعر و رمان جدید به وسیله ذوق و نبوغش و حمایتهای زن بورژوایی که مشوق اوست به جهان شعر و ادب فرانسه تقدیم کند!

اما همان بدو ورود به پاریس جامعه اشرافی و نجبای پاریسی که در خویشاوندی با حامی لوسین هستند او را به سردی و تندی می رانند! حامی لوسین هم او را در پاریس خیلی دهاتی و بی کلاس می بیند و دست از عشق اولیه اش بر میدارد. جالب این که نویسنده سرد شدن همزمان این عشق را در نهاد عاشق و معشوق شهرستانی به خاطر جلوه های پاریس و مرد و زن پاریسی به هنرمندی تصویر می کند. اما این شروع بر باد رفتن آرزوی ادبی لوسین نیست. 

لوسین با برخوردن تصادفی در میان روزنامه نویسان خیلی سریع صاحب همه چیز می شود. در اوراقی که افشاگرانه بازیهای روزنامه ها با تمام حقایق وقایع آبروی افراد و البته بازی با ادبیات و هنرهای دراماتیک را بر ملا می کند میخکوب می شویم. لوسین را این بازیها به اوج می رسانند روزی از او می خواهند بر کتابی که نویسنده دست راستی نوشته بتازد و گاهی کتاب را در نقدی شیوا بنوازد گاهی باعث خانه خراب شدن ناشری بشود و گاهی باعث نامی شدن نامی و نوشته های خودش هم چاپ خواهند شد و خواهند فروخت به شرطی آدم آنها باشد

این که چیزی نیست رقاصی از روی سن نمایش عاشق لوسین شده است . رقاص که خودش نشانده ی تاجری است تمام دارایی ای را که تاجر به پایش ریخته به پای لوسین می ریزد و لوسین شهرستانی شریف در برابر شومی و رسوایی این چنین زندگی سر خم می کند!

آرزوهای لوسین به این ترتیب شروع می کند به بر باد رفتن حالا نویسنده حق دارد سلطنت طلب باشد چون جوان شهرستان آزادیخواه دیروزی در به در می زند تا یک "دو " اول نام فامیلش با اجازه شاه بیاورد و بتواند بر بخورد از همه سیم تنان و سیم توی جیبهایش سر ریز بشود!

ولی در عمل جز خانه خراب کردن و به زندان انداختن خانواده حقیقی اش یعنی شوهر خواهر با مرامش، نتیجه ای از آرزومندی نمی گیرد!

این کتاب خوش طرح و خوش پرداخت به آنجایی رسیده است که بگوییم زیباست!

اما وای از ترجمه بد و غلط ویرایش نشده و پر گرهی که گیر من آمده بود!

  • سویدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">