حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

حنین

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک .....چون عاقبت کار چنین خواهد بود

بایگانی
آخرین مطالب

ما را سر باغ و بوستان هست

يكشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۱، ۰۷:۵۲ ق.ظ

ما را سر باغ و بوستان هست آنجا که تویی ....

دیروز نه پریروز رفتیم تنگه واشی....پدرشوهرم میگفت این تنگه ای است برای اینکه وا...شی

وا شدیم

از سنگهای لیز زیر آب، آبی که می برد تو را به راه خودش اگر محکم نمی بودی در راه خودت...خطر کردیم و گذشتیم....جیغها می زدند و صدا بین صخره های مخوف چنان محشری به پا می کرد که هر چند فکرت پیش نوزادی بود که گذاشته بودیش یا آن دو تا که خیس برگشته بودند ...اما دعوت آب و هیجان را هم نمی توانستی رد کنی

رفتی و رفتی هر لحظه امکان داشت در گودالی گردابی بلغزی و بغلطی...اما لبخند بی اختیار ثانیه به ثانیه روی صورتت گشوده تر می شد...وه چه نشاطی دارد آب

یکی دو باری هم درغلطیدی میان صخره و سنگ و آب ....تنها فرق سرت خیس نشد و افتادن تو مزید هیجان جماعت بود....اما از این مسیر بی پایاب که گذشتی....چه لذتی داشت دشت بکر و خالی و خلوت پیش رو...بی اختیار آنها که زودتر از تو می گذشتند بی اختیار به زبان آورده بودند که بهشت که می گویند اینجاست....و بود 

و تو فقط دلت می خواست آنها که پای بساط و بچه های خواب مانده بودند هم از این طرف بیایند....نمی توانستی دشت را فقط نگاه کنی...چهچهه بلبلها را فقط بشنوی و چریدن اسبی در منظره را فقط تماشا کنی

نمی توانستی حیرتت را با پشت سرهم گفتن ای خدای بزرگ ای خدای بزرگ فرو بنشانی

نمی توانستی بایستی...دشت دعوتت می کرد...اما تو فقط آمده بودی نگاهی بیاندازی و برگردی ....دشت رهایت نمی کرد

و وقتی برمیگشتی به برادرت که سراسیمه دنبال طفل گمشده ی تو می گشت و از تو سراغش را می گرفت می گفتی ولش کن پیدا میشه تو فقط برو برو از تنگه ردشو ...برو جان من برو جان من 

چه مادری بودی ...تو نبودی که قبلش یک دیگ غصه ی بچه هایت را بارگذاشته بودی و مدام داغ داغ از آن می چشیدی؟ بچه ات در این دشت شلوغ پرخطر بیشتر از نیم ساعت گم شده است....کو طبع غصه خور نگرانت کو؟

و تو راست می گفتی ...بچه ات چند ثانیه بعد از آن که همه را واداشتی دست از نگرانی بردارند پیدا شد

غصه خوردن چه فایده ای می توانست داشته باشد؟

آن آب آن هیجان آن تنگه ی خطرناک آن صخره های عبوس بلند ....آن جماعت مست و سرخوش ..آن دشت خلوت خیال پرور

همه می گفتند غصه ها را فراموش کن ....

بعله آقا جون

ما را سر باغ و بوستان هست چون آنجاست که تو هستی

  • سویدا

نظرات  (۲)

  • پیـــچـ ـک
  • سلام.

    این تنگه کجاست؟

     

    پاسخ:
    فیروز کوهه
    صد و سی کیلومتری تهرانه
    مرز استان تهران و سمنانه

    مادر هم گاهی دلش می خواهد از همه چیز رها شود و بشود غرق در زمان حال

    پاسخ:
    سلام خوش آمدی
    ابر مادر
    یک روزی بالاخره به این آرزو می رسی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">